محمدحسینمحمدحسین، تا این لحظه: 17 سال و 16 روز سن داره

محمدحسین عشق جاودان

دل است دیگر ...

هوالمعين سلام عزيزدلم .امروز جمعه 27 آبان است که براي تو عزيز دلم مي نويسم .مادرجون اينا رفتند کرمانشاه مادرجون بابايي از مکه تشريف ميارن رفتند استقبال(حجتون قبول .البته حاج خانوم اين دفعه به نيابت از بابابزرگ خدابيامرز بابايي رفتن خدا رحمتشون کنه) و شما هنوز باورتون نمي شه و همش مي گي مادرجون گفته عيد مي ريم کرمانشاه و..   هوا سرد و بارونيه .امروز صبحونه رو خونه عزيزجونه اينا خورديم بعد تو و بابايي منو رسوندين اداره و نهار رو رفتين خونه عزيزجون .بابايي که زنگ زد گفت :با مژده جون دارين بازي مي کنين.دست مژده گلي من هم درد نکنه . عزيز دلم اين روزها مي رن مي رن آروم  و بي سرو صدا و من هاج و واج وقت...
27 آبان 1390

عیدی ما یادت نره .عید غدیر مبارک...

        به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد خورشید چراغکی ز رخسار علیست / مه نقطه کوچکی ز پرگار علیست هرکس که فرستد به محمد صلوات / همسایه دیوار به دیوار علیست عید غدیر مبارک   عید رو تبریک می گم به تموم سید کوچولوهای پاک و معصوم .گیسو جونم و سیما سادات جون و صناگلی و همه مسلمین عیدتان مبارک .   چون نامه ی اعمال مرا پیچیدند بردند به میزان عمل سنجیدند بیش از همه کس گناه ما بود ولی آن را به محبت علی بخشیدند عیدتان مبارک ...
23 آبان 1390

روز ها میگذرند لحظه ها از پی هم میتازند ...

  به نام خدايي که در اين نزديکي است سلام گلم .عشقم .نفسم . امروز صبح که داشتم مي اومدم اداره هواي پاک پاييزي چنان حال و هواي منو از اين رو به اون رو کرد... پريروزا باباجي واسه دايي مجتبي گوسفند قربوني کرد و ديروز آش نذري پختن .خدا قبول کنه . الهي تن همتون سالم باشه و گرفتار بيمارستان و دوا و دکتر نشين .آمييييييييييين . يه چيزي واسه يکي از آشناهامون پيش اومد .من دلم خيلي گرفت .پسرش عاشق يه دختر شده و پاشو کرده تو يه کفش که الا بالله همين و از اونجايي که از لحاظ اخلاقي و خانوادگي کاملا با هم  تفاوت دارن .حالا اين آقا پسر به خودش اجازه مي ده که تو روي پدر و مادرش وايسته .من دلم از اين گرفت چون مي دونستم که پدر و مادر ب...
21 آبان 1390

بدون عنوان

به نام خداوند جان و خرد کزين برتر انديشه برنگذرد سلام عزيز دلم .قبل از هرچيز عيد قربان رو به تو عزيز دلم و خاله هاي گل و مهربون تبريک مي گم . عید قربان كه پس از وقوف در عرفات و مشعر و منا فرا مى رسد، عید رهایى از تعلقات است. رهایى از هر آنچه غیرخدایى است. در این روز، اسماعیل وجود را، یعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنیوى پیدا كردیم قربانى کنیم تا سبكبال شویم. زندگی‌تان به زیبایی گلستان ابراهیم و پاكی چشمه زمزم. روز نگار رفتن شما به مهد کودک: روز اول که با شور و شوق زياد مي رفتي .شنبه  با بچه هاي مهد رفتين اداره آتشنشاني خدار رو شکر تا اينجا خوب بود اما روزاي ديگه از تنبلي زياد به قول خودت خوابم مياد ....
16 آبان 1390

رفتن به مهد کودک هورا...

  به خداوند جان و خرد کزین برتر اندیه برنگذرد سلام گلم .عشقم.     هوا بارونی و سرده .دیروز من شیفت نداشتم .عزیزدلم شما رو بردم مهد کودک تا ببینم شما اونجا آروم و قرار می گیرین .از شب قبل لباساتو اماده کردی و شور و شوق زیادی داشتی گلم .الهی فدات بشم .از چند روز قبل دلت پیراشکی می خواست .شب برات درست کردم و خیلی با اشتها خوردی .نوش جونت گلم .این برمی گردد به سه شنبه .ولی شما از دیروز که چهارشنبه است به مهد کودک قدم گذاشتین .٤آبان ٩٠ .خدا رو شکر دلت آروم گرفت و من خیلی ذوق کردم . بعد رفتم پیش دایی مجتبی که الان خونه دایی عباس اینا هست .خدا رو شکر که حالش کمی بهتر شده .مهد نزدیک خونه دایی عباسه.تازه نشسته بودیم که ع...
5 آبان 1390
1